عاشقانه

تقدیم به عاشقان پاک

عاشقانه

تقدیم به عاشقان پاک

سخنی از عشق

بگفت از عشق کارت سخت زارست
بگفت از عاشقی خوش تر چه کارست

عشق فرزند خلف یک ارتباط است. ارتباطی بس ساده. یک با هم بودن ساده. یک با هم اندیشیدن کوتاه. یک زیر باران رفتن. یک نگاه و شاید یک کلام و شاید .... یک سلام

فرزندی ضعیف و رنجور که نطفه اش زمانی بسته می شود که یک هم حسی مشترک شکل گرفته باشد. جنینی ضعیف و کوچک که باید رشد کند؛ تکامل بیابد و روزی متولد شود.

عشق هدیه ی خداست که نه برای هر کسی ست. عشق شاید آفریده عزیز و دردانه خداست که به انانت به بندگان لایقش سپرده می شود. امانتی بلورین که به حتی نگاه هرزه ای می خراشد. اگر امانت الهی را خوب پاس بدارند عشق در آنان ابدی می شود و اگر کفران کنند امانت باز پس گرفته خواهد شد. این حق مسلم اوست که برای دردانه ی آفریده هایش تصمیم بگیرد.

زمانی که زنی فرزندی در وجودش دارد همه اطرافیان در مراقبت از او می کوشند. آهسته راه می رود؛ آهسته سخن می گوید چرا که خواست همه فرزندی قوی و تندرست و سالم است. زمین خوردن هم برای او حادثه ای بزرگ تلقی می شود و مورد سرزنش قرار می گیرد.

زمانی که نطفه کوچک عشق شکل می گیرد فرزندی در بطن وجود دو موجود تجلی می یابد و هر دو باردار می شوند. هر دو باید زحمت حمل و سختی میلاد را تحمل کنند. این کودک بر خلاف همه نوزادان دنیا زمان خاصی برای تولدش نمی شناسد. گاهی یک ماهه و گاهی ۱۰۰ ساله به بار می نشیند. جنین کوچکی ست که محتاج همه ی توجه حمل کنندگان خود است. خوراکش را برای وعده های غذایی نمی خواهد. خوراکی می خواهد که همیشه جاری باشد. خوراک ابدی. مثل هر کودکی دوره ی جنینی اش در آینده ی زیستی اش تاثیر فراوان دارد. بر اثر بی مبالاتی ناقص می شود و یا می میرد.

انواع بشر به دلایل گونه گون به هم متعلق می شوند. بعضی برای اندیشه ای مشترک و بعضی برای ارضای یک نیاز. گاهی نیاز جنسی و وصال جسمی می خواهند و گاهی ارتباط دو روح در میان است. زمانی وصال جسمی و ارضای جنسی وسیله می شود و زمانی هدف. دو تن به خواندن مثنوی ارضا می شوند و دو تن به تماس تن.

عشق معبود می خواهد تا تکامل یابد و و رنگ تعبد به خود بگیرد. عشق به موجوداتی عطا می شود که که لایق وصال اهورایی اند. و زمان تولد فرزند؛ زمان وصال است گرچه برای انسان زنده ای. اما طریقت عشق راه ساده ای نیست.

ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوش
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد

قبل از تولد این کودک خاص دوران سختی به صاحبان حمل می رود. این سختی و رنج آمادگی برخورد با چنین موجود خارق الوصفی را در آنان به وجود می آورد. هم سو حرکنت می کنند؛ در پناه مهر و قدم به قدم گذر از گردنه هایی که خطر سقوط در آنها از شاهرگ نزدیک تر است. و سقوط به معنی مرگ نوزاد است.

کودک متولد می شود و این شروع مسیری دوباره است. بعضی وصال را انتهای مسیر می دانند که چنین نیست.

این فرزند مانند هر فرزندی محتاج توجه است و مراقبتی دو صد چندان. به باد سردی سرما می خورد و به عصبیتی مخدوش می شود. باید مراقب او بود. باید تربیتش کرد تا روز خلاصه شدن. عشق فرزند امانی خداست که تربیتش به آدمی محول می شود برای زمان بازپس گیری.

منصور را یک روز کشتند و فردا سوزاندند و فردای آن روز خاکسترش به باد دادند و خود این گونه عاشقی را وصف کرده بود. منصور حلاج عاشقی را فنای در مقصود می داند و راه عشق بازی سهمگینی را بر می گزیند که همان شیوه رندان بلاکش باشد.

دلی که عاشق و صابر شود مگر سنگ است
از عشق تا صبوری هزار فرسنگ است

پس عشق صبوری می خواهد. بزرگترین درس عشق صبر است. و پس از آن پایداری و توکل. صبر رشد می آورد. آدمی از آینده بی خبر است پس متوکل می شود و چون به مصائب می رسد استقامت پیشه می کند.

گویند از عشق کن جدایی
این نیست طریق آشنایی

عاشق از عشق جدا نمی شود. مثل مادری که اگر فرزند بر سر راه بگذارد باز برخواهد گشت.

مرده بدم زنده شدم
گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من
دولت پاینده شدم

C:\Documents and Settings\Administrator\Desktop

زنده گی یعنی...

زندگی یعنی من، یعنی تو، یعنی من وتویی که گاهی اوقات مال خودمان نیستیم. میشویمرؤیا و آرزوی یکی دیگر. میشویم ستاره شبهایش اما به او چشمک نمیزنیم. یا که نه آن لحظه ایاست که برای اولین بار بنیان دلمان لرزید، آن روزها طعم زندگی را بهتر احساس میکردیم. بعدها فهمیدیم به این لرزیدن دل عاشق شدن میگویند.