عاشقانه

تقدیم به عاشقان پاک

عاشقانه

تقدیم به عاشقان پاک

پری بودی یا انسان من در گمان شدم


  

تقدیم به معصومه نازنین


بار اول وقتی که ترا دیدم و به چشمانت نگاه کردم، مفتون آن چشمان زیبایت شدم، وقتی با من سخن گفتی صدایی دل انگیزت، روح و روان مرا نوازش کرد و لطف و مهربانی که در صدا و نگاهت احساس می شد، احساسات خفته مرا بیدار ساخت و مرا به دنیایی خیالاتم برد. ولی آن لحظه خیلی زودگذر بود و مثل برق گذشت. آن یک لحظه مثل رویا مثل، خواب شیرین و مثل خیال عاشقانه در امتداد زنده گیم واقع شد.

 شاید همدیگر را ببینم یا نبینم، اگر ببینیم شاید تو مرا نشناسی ولی من ترا خوب میشناسم. هنوز آن چشمان زیبایت و آن چهره قشنگت در ذهنم باقیست و صدایی دل انگیزت در گوشهایم طنین انداز است. آرزو دارم باز آن چشمانت را و آن چهره زیبایت را ببینم. و آن صدای دل نشینت را دوباره بشنوم.

تا باور کنم به واقعیت این تو استی که چشمان زیبا و چهره مقبول و صدایی دلنشین داری. 

من ترا دیدم به چشمانت حیران شدم                    پری بودی یا انسان من در گمان شدم 
 
با تو سخن گفتم با ناز دادی جوابم                      جواب ز تو بشنیدم بیخود لرزان شدم
 
تبسم کردی،لبانت چون غنچه یی گل                   من دیوانه  ،  عاشق آن      لبان شدم
 
سرتا پایت نگاه کردم و با خود گفتم                   تو گلی ، من  بلبل هزار دستان   شدم
 
تو رفتی ز پیشم با صد ناز و کرشمه                   دلم همراهت شد و من  دل تپان  شد


 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد